۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

همه انسان ها به نوعی باهوش محسوب می شوند! شما از چه نظر باهوش هستید؟ اگرچه هوش از موضوعاتی است که در حوزه روان شناسی بسیار مورد بحث قرار گرفته است، تعریف استانداردی درباره آن وجود ندارد. شاید بتوان به صورت کلی هوش را توانایی آموختن و کاربرد مهارت هایی تعریف کرد که برای سازگاری موفقیت آمیز با نیازهای فرهنگ و محیط فرد لازم است.

آلفرد بینه در سال 1905 اولین آزمون هوش را طراحی کرد تا استعداد بالقوه دانش آموزان دبستانی نه چندان ثروتمند را برای مقاطع بالاتر آموزشی تعیین کند. اساسا بینه آزمونی را برای پیش بینی موفقیت دانشگاهی طراحی کرد.

متاسفانه، اگرچه هوش از موضوعاتی است که در حوزه روان شناسی بسیار مورد بحث قرار گرفته است، تعریف استانداردی درباره آن وجود ندارد. شاید بتوان به صورت کلی هوش را توانایی آموخیتن و کاربرد مهارت هایی تعریف کرد که برای سازگاری موفقیت آمیز با نیازهای فرهنگ و محیط فرد لازم است. وجه اشتراک بیشتر آزمون های هوشی آن است که ضریب هوش (IQ) انسان را اندازه گیری می کند. ضریب هوشی (IQ) به تنهایی نمی تواند هوش کلی افراد را اندازه گیری کند. زیرا IQ اساسا استعداد تحصیلی را اندازه گیری می کند.

به گفته هاوارد گاردنر، روان شناس مشهور دانشگاه هاروارد، هوش یک توانایی یک بعدی نیست. هوش های چندگانه وجود دارند. نظریه هوش چندگانه گاردنر توجه بسیاری را جلب کرده است. او هفت نوع اصلی هوش را معرفی کرد. تونی بوزان، نویسنده و محقق مشهور انگلیسی معتقد است که ده نوع هوش اولیه وجود دارد:

1 – هوش کلامی (زبانی):

به درک معنای واژه ها و استدلال از طریق کلمات اشاره دارد. شاعران، نویسندگان و سخنوران چیره دست به میزان زیادی این توانایی را دارند. موفقیت تحصیلی به این هوش بستگی دارد، بخش اعظم آزمون های پیشرفت و IQ این توانایی را می سنجیدند، در جوامع امروزی این هوش محور توجه است.

2 – هوش عددی:

نوعی توانایی ریاضی – منطقی است. دانشمندان، حسابداران و فیزیک دانان بیش از دیگران از این توانایی بهره مندند و موفقیت تحصیلی به آن بستگی دارد. بخش اعظم آزمون های IQ و پیشرفت براساس این توانایی بوده است، در جامعه تحسین برانگیز است، ولی دور از دسترس پنداشته می شود.

3 – هوش فضایی:

نوعی توانایی تجسم و عملیات فضایی است. بدون آن نمی توان اشکال پیچیده را دستکاری یا خلق کرد. صفحه آرایی ها، ساخت نمونه ها، ساختارها و طرح های گرافیکی به این هوش وابسته است. از طریق این هوش می توان نقشه را خواند و به مقصد رسید. مهندسان، ملوانان، معماران، مجسمه سازان، نقاشان، باغبانان و جراحان به وفور از این هوش بهره می برند.

4 – هوش میان فردی:

توایی مربوط به ارتباط با افراد و درک آنها. این هوش، به درک بهتر احساس و افکار دیگران منجر می شود. هوش بین فردی شاید پیچیده ترین توانایی و ضروری ترین ابزار برای موفقیت در زندگی باشد، مگر اینکه موفقیت صرفا کسب مدال های جهانی المپیاد ارزیابی شود. فروشندگان موفق، سیاستمداران، معلمان، مشاوران، رهبران مذهبی و رهبران دیگر گروه ها باید هوش میان فردی بالایی داشته باشند.

5 – هوش درون فردی:

چنان که گفتیم هوش میان فردی توانایی درک و سروکار داشتن با دیگران است، بنابراین هوش درون فردی توانایی درک و سروکارداشتن با خود است. نام دیگر این هوش، بینش شخصی است. درک خود برای همه ما بسیار مهم است. افرادی که با خود سازگارند هوش بین فردی زیادی دارند و کسانی که با خود در جنگ اند، در این بخش کاستی دارند. این هوش ضرورتا توام با دیگر هوش ها نیست. برای مثال برخی از افراد هوش عددی و کلامی بالایی دارند، اما رفتارهای خودتخریبی زیادی از خود نشان می دهند. هیچ یک از استعدادها و توانایی های ممتازشان در دیگر حیطه ها به شادی آنان نمی انجامد. زیرا یا هوش بین فردی آنان نقص دارد یا اینکه کاملا کاربردی (عملیاتی) نیست. به منظور موفقیت در زندگی، باید از خطاهای خود آگاه شویم و آرزوها و ویژگی های شخصی خود را ارزیابی کنیم. البته مشاوره با افراد متخصص به رشد هوش میان فردی و بین فردی کمک می کند.

6 – هوش فیزیکی (جسمی):

هوش فیزیکی توانایی استفاده درست از بدن و حرکات بدن است. برخی بر این باورند که ورزشکاران افراد باهوشی نیستن دو باید از طریق بازی کردن در گروه ورزشی پیشرفت کنند. اما در حقیقت، ورزشکاران ماهر، هوش فوق العاده ای دارند. ورزشکاران المپیک باهوش اند. هوش بدنی توانایی بالا و پیچیده ای محسوب می شود، زیرا نیازمند محاسبات زیاد، حرکات هماهنگ، تعادل ظریف، وضعیت مناسب اندام و فضاسازی در جهت هماهنگی با بدن شخص است.

7 – هوش حسی:

منظور از این هوش، توانایی استفاده از حواسی مانند بینایی، شنوایی و بویایی است. بسیاری از ما توانایی استفاده کامل از حس خود را نداریم. می بینیم، ولی مشاهده نمی نکیم؛ می شنویم، ولی گوش نمی دهیم؛ و لمس می کنیم، اما احساس نمی کنیم. ما در فضایی مه آلود زندگی می کنیم. برای آزمون این گفته یک چشم خود را ببندید. ملاحظه کنید با یک چشم چه میزان کمتر می بینید. متاسفانه، بیشتر اوقات ناخواسته این کار را انجام می دهیم. ما برای مدیریت محیط از حس های خود به طور کامل بهره نمی گیریم.

8 – هوش معنوی:

این هوش توانایی به وجود آوردن زندگی متعادل با جهان، طبیعت و محیط اطرافمان است. یعنی توانایی زیندگی هماهنگ با همه انسان ها و موجودات دیگر. هونش معنوی یعنی باورکردن قدرت خداوند، علاقه به انسانیت و پذیرش حضور یک قدرت والاتر. ثمره این هوش، عشق عالمگیر، مهربانی و ملاطفت به عنوان بخشی از ویژگی شخص است. انبیا، قدیسان و سایر رهبران معنوی دارای چنین هوشی بوده اند. اگر شما این خصیصه را دارید، باهوش اید.

9 – هوش خلاقانه:
توانایی توجه به موضوعات، اتفاقات و مسائل به شیوه ای کاملا تازه و بدیع حاصل این هوش است. افکار خلاق در مقابل افکار متعارف قرار می گیرند. گاهی بعضی از راه حل ها تنها می تواند از یک ذهن خلاق نشات بگیرد. وقتی می گوییم مشکلی قابل حل نیست، منظورمان این است که مشکل از طریق منطق متعارف قابل حل نیست، اما شاید این مشکلات با رویکرد متفاوت به مشکل قابل حل باشد. مثالی از قانون جاذبه زمین می زنیم. همه مردم می بینند که سیب از درخت می افتد، اما نیوتن افتادن سیب از درخت را از دریچه دیگری دید و نیروی جاذبه را کشف کرد.

آزمون های IQ و کلامی براساس تفکر و منطق متعارف است. در تفکر و منطق متعارف برای هر پرسش تنها یک پاسخ وجود دارد. اگر شما آن پاسخ خاص را بدهید، نمره می گیرید. تفکر خلاق یعنی دادن پاسخ های متفاوت؛ پاسخ هایی که از روی عادت به ذهن ما نمی آیند. به همین سبب معمولا افراد خلاق در دوران تحصیل مشکلاتی دارند. آنها اغلب به پاسخ هایی فکر می کنند که برای دیگران نامعقول و عجیب است.

10 – هوش هوش ها:

توانایی استفاده از سایر هوش ها و قابلیت استفاده از شیوه ای هدفمند، حاصل این هوش است. هیچ یک از ما سطوح کافی از این هوش را نداریم. بسیاری از ما حتی آنچه را که کسب کرده ایم نمی شناسیم. بسیاری با استعدادند و توانایی فوق العاده ای دارند، اما به ندرت به طور کامل از آن بهره می برند. اغلب مردم اولویت ها را نادیده می گیرند و زمانی طولانی را روی موضوعات ناچیز و بی نتیجه تلف می کنند.

بنابراین به نظر می رسد ده نوع هوش وجود دارد، شاید هم بیشتر، بهتر است بگوییم «چندین» هوش. دقیقا نمی دانیم چه تعداد. برای نمونه گاردنر نوع دیگری از هوش را شناسایی کرد: هوش موسیقی، نوابغ موسیقی که از کودکی توانایی فوق العاده ای در این زمینه از خود نشان می دهند دارای این هوش اند. همه افراد ترکیبی از این هوش ها را دارند. در یک برهه زمانی در یک جامعه خاص، برخی از هوش ها از دیگر هوش ها باارزش ترند.

خود را بشناسید و هوش های خود را پرورش دهید. علاوه بر این هوش ها سیال اند. به عبارت دیگر می توانید با تلاش هدفمند در بسیاری از زمینه ها هوش خود را ارتقا دهید. همه انسان ها به نوعی باهوشند، تنها داشتن مدال المپیاد نشان باهوش بودن افراد نیست.

منبع: نشریه پیام مشاور

۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

تحصیلات عالی افغانستان جان تازه گرفته است


 
دختران بعد از محرومیت از تحصیل در زمان طالبان، به تحصیلات عالی روی آوردند.

سال های طولانی جنگ، برعلاوه سایر آسیب ها، زیربناهای فرهنگی افغانستان را نیز به نابودی کشانید. در اثر این جنگ ها، دانشگاه ها و موسسات علمی افغانسان فلج شدند و اکثر دانشگاهیان و دانشمندان افغانستان راه غربت در پیش گرفتند.

 

دسترسی به کمپیوتر و تکنولوژی در دانشگاه کابل محدود است.
هنوز تحصیلات عالی افغانستان ظرفیت جذب همه متاقضیان تحصیلات عالی را ندارد. دسترسی به بعضی امکانات تخنیکی در دانشگاه ها، بخشی از دست آوردهای ده سال گذشته است. طی ده سال گذشته، تحصیلات عالی در افغانستان کوشیده است تا بخشی از فقر قوای بشری را با تربیه جوانان این کشور جبران کند. در سال 2001 تحصیلات عالی افغانستان در بسیاری بخش ها کارش را از نو شروع کرد و جان تازه گرفت.

حمیرا اکاخیل که در دوره مجاهدین و طالبان به نسبت نبود امنیت و امکانات تحصیلی در خانه به سر می برد، با روی کار آمدن اداره موقت دیگر منتظر ننشست و در جمع 15000 متقاضی امتحان کانکور در آن سال امتحان کانکور را سپری کرد.

 او بعد از این امتحان موفق شد که وارد دانشکده زبان و ادبیات بلخ شود و چهار سال تمام را در این دانشکده مصروف تحصیل شد. آخرین سال تحصیل حمیرا اکاخیل مصادف بود با برگزاری اولین انتخابات پارلمانی بعد از دوره طالبان. اکاخیل به تشویق دوستان و آشنایانش، در کنار 16 زن دیگر در بلخ کاندید شد و موفق شد یکی از سه زنی باشد که از آن ولایت به پارلمان راه یافتند. حمیرا اکاخیل که نزدیک به ده سال را در خانه سپری کرده بود، و پنج سال را در دانشگاه، یک باره به زنی سیاستمدار مبدل شد و یکی از چوکی های پارلمان افغانستان را از آن خود کرد.

حمیرا اکاخیل با لبخند کوتاهی می گوید: «در زمان مجاهدین اوضاع مساعد نبود و در دوره طالبان برای زنان اصلا مجال تحصیل وجود نداشت، لذا من که در سال 1372 مکتب را خلاص کرده بودم، تا ختم دوره طالبان منتظر بودم که شرایط بهتر شود». حمیرا پس از پنج سال در پارلمان، اکنون به عنوان مشاور مطبوعاتی در وزارت معارف کار می کند.


در کنار رشد معارف در افغانستان در طی ده سال گذشته، تحصیلات عالی  نیز در این کشور با وجود همه مشکلات، رنگ و رونق خوبی دارد. نظر به آمار وزارت تحصیلات عالی، در سال اول پس از طالبان،  6500 دانشجو و 650 استاد در نهادهای تحصیلی مصروف بودند که این تعداد اکنون به 80 هزار دانشجو و 3100 استاد رشد یافته است. همراه با دانشجویان52 موسسه تحصیلی خصوصی، تعداد کل محصلین افغان به 140 هزار نفر می رسد.

 عظیم نور بخش، سخنگوی وزارت تحصیلات عالی افغانستان می گوید: «در سال گذشته 131 هزار تن در سراسر افغانستان به خاطر اشتراک در امتحان کانکور  ثبت نام کردند که از این میان 120 هزار تن امتحان را سپری کردند و 70 هزار تن شان در موسسات تحصیلات عالی و نیمه عالی جذب شدند». به گفته ی او، در سال 1381 فقط 15 هزار محصل در کانکور شرکت کرده بودند.

وزارت تحصیلات عالی سیستم کهنه ی کانکور را نیز با سیستم تکنولوژی معلوماتی جایگزین کرده است و سیستم های جدید کامپیوتری را در 90 درصد موسسات تحصیلات عالی این کشور گسترش داده است. این باعث شده است که مراکز علمی افغانستان بتوانند به شکل راحت تری به مراکز دانشگاهی دنیا وصل شوند. همچنان در سال 2010 دانشگاه های افغانستان بیشتر از 12 توامیت با دانشگاه های معتبر جهان برقرارکرده است.


به گفته ی مقام های افغانستان، فرستادن 4000 تن به 45 کشور دنیا جهت ادامه تحصلات عالی، معرفی سیستم کریدت به 12 دانشگاه، تجدید و توسعه کریکولم درسی، تدوین قانون جدید تحصیلات عالی افغانستان و تدویر تحصیلات ماستری در دانشگاه کابل و دانشگاه تعلیم وتربیـه کابل، از دیگر دستاوردهای وزارت تحصیلات عالی در این ده سال می باشد.

یکی از عمده ترین مشکلات مردم افغانستان این است که خانواده ها به نسبت فقر نمی توانند مخارج تحصیل فرزندان شان را فراهم نمایند و دانشجویان معمولاً نیاز به لیلیه دارند. در ده سال گذشته بارها سروصدای محصلین برای حق تلفی و یا نداشتن یک لیلیه نسبتا خوب بلند بوده است. آمار وزارت تحصیلات عالی نشان می دهد که بیشتر از پانزده هزار محصل از امیتاز لیلیه استفاده می کنند و به 14 هزار نفر دیگر پول نقد به عنوان  بدل اعاشه و اباته پرداخت می شود. میزان این پول که 1500 افغانی در ماه است، باعث دلخوری دانشجویان است، ولی مقام های وزارت تحصیلات عالی می گویند که امکانات بیشتر از این را ندارند.


دانشجویان دختر در گذشته نسبت به پسران مشکل بیشتری داشتند، اما در سال گذشته  لیلیه ملی نسوان برای دانشجویان دختر در کابل تاسیس یافت. بعد از وقفه ی 30 ساله، دولت افغانستان از سال 1387 توزیع دیپلوم های جدید را نیز آغاز کرده است و تاکنون بیشتر از 25000 قطعه دیپلوم به زبان های دری، پشتو وانگلیسی توزیع شده است.


همچنان طی سال های اخیر، معاشات استادان دانشگاه نیز به صورت استثنایی از 18 هزار تا 40 هزار افغانی برای 6 رتبه علمی تعیین و نافذ شده است که نسبت به معاش استادان معارف به مراتب بلند است.


نوربخش، کمبود در بخش استادان با تحصیلات تخصصی را نیز یکی از چالش ها دانسته، می گوید: «اکنون بیشتر از 55 در صد استادان ما داکتر و ماستر استند و 45 در صد لیسانس استند که می خواهیم با اعزام این ها به کشورهای خارجی میزان استادان ماستر و داکتر را افزایش دهیم». او افزود: « همه ساله با ایجاد موسسات و نهادهای تحصیلی جدید، ما مجبور استیم که بست های جدید را نیز برای استادان داشته باشیم که یقینا ایجاد دانشگاه های جدید، ایجاب جذب استادان بیشتر را می کند».  


صدهاهزار جوان بعد از ختم دوره مکتب امیدوارند به تحصیلات عالی بپردازند، اما ظرفیت کم جذب در موسسات تحصیلی این جوانان را ناامید می سازد. نور بخش با تایید این که هزاران جوان از تحصیل باز مانده اند، چالش های عمده وزارت تحصیلات عالی را چنین بر شمرد: «عدم موجودیت بودجه مطابق نیازمندی های حقیقی، طویل بودن پروسه تدارکات، عدم اجرای به موقع تخصیصات، کم بودن تشکیلات، کمبود ساختمان ها برای فعالیت های تدریسی و لیلیه ها، کمبود کدرهای تخنیکی، کمبود کتب درسی، عدم موجودیت وسایط نقلیه کافی، مداخله افراد غیرمسوول در یک تعداد حوزه های امتحانات کانکور و برخی ولایات از جمله چالش های عمده فرا راه تحصیلات عالی در کشور است».

به گفته ی او، از یک سو فارغین مکاتب رو به افزایش اند و در سال آینده 250 هزار تن از مکاتب فارغ خواهند شد ولی از سوی دیگر ظرفیت جذب دانشگاه ها محدود است، و همه ساله هزاران جوان از تحصیل محروم می شوند. این مشکلی است که وزارت تحصیلات عالی قصد دارد با بلندبردن ظرفیت جذب در موسسات تحصیلات عالی آن را رفع کند.


منوچهر جوانی است که سه سال قبل از یکی از مکاتب شهر کابل فارغ شده و در این سه سال همه ساله بعد از سپری کردن امتحان کانکور یا بی نتیجه بوده است و یا به رشته دلخواهش کامیاب نشده است. او  با تاسف و ناامیدی گفت: «داشتن تحصیلات عالی برای من دیگر در حد یک آرزوی دست نیافتنی باقی مانده است».


منوچهر پس از سه سال تلاش بی حاصل برای ورود به دانشگاه، مجبور شد دست از رویاهایش بردارد. او که حالا ازدواج کرده است، برای نفقه ی فامیلش مجبور شده است به کار روی بیاورد. زیرا او مانند بسیاری دیگر این توانایی اقتصادی را ندارد که در بیش از 20 دانشگاه خصوصی جدیداً ایجاد شده، به تحصیل بپردازد.

-----------------------
منبع : http://www.dw-world.de/dw/article/0,,15565812,00.html

۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

آیا مردم افغانستان مستحق قحطی است؟


هرچند قبلا نیزافغانستان از نظر فساد و ناامنی در کنار سومالیا قرار گرفته بود، اما اکنون از نظر خشکسالی و قحطی نیز در کنار سومالیا قرار گرفته است. معاون دوم رئیس جمهوری و رئیس کمیته حالات اضطرار می گوید، برای مبارزه باخشک سالی در 14 ولایت کشور به 142 میلیون دالر نیاز است. با اعلام وضعیت اضطراری خطر قحطی در افغانستان از سوی کمیته اضطراری کشور، اکنون افغانستان جزء آن دسته 


ازکشورهای افریقایی قرار گرفت که در سایه خشک سالی گرفتار قحطی شده اند، سومالیا یکی از این کشورهاست که گرفتار خشک سالی است و اکنون افغانستان به عنوان اولین کشورآسیایی در کنارسومالیا قرار گرفت.
این مقدار افزون بر 441 میلیون دالری است که پیش از این توسط سازمان خوراک جهانی تقاضا شده بود. ين ولايت ها شامل بلخ، سمنگان، تخار، سرپل، هرات، بادغيس، فارياب، جوزجان، بغلان، قندوز، بدخشان، باميان، دايکندى وغور می باشد. او می گوید، با وجود این که وزارت زراعت توزيع ٤٠ هزار تن گندم،٥ هزار تن برنج، ١٠ هزار تن تخم اصلاح شده بذرى و ٢٠ هزار تن علوفه حيوانى را در آن ولايات از قبل آغاز نموده و تا به حال جريان دارد، اما اين کمکها کافى نيست و بايد جامعه جهانى کمک بيشتر نمايند.
سئوال اساسی این است که آیا افغانستان با سومالیا از نظر منابع زمین کشاورزی و نیز آبهای زیر زمینی و سطحی قابل مقایسه است؟ نیاز به تحقیق زیاد نیست فقط کافی است که اسم افغانستان و سومالیا در گوگل سرچ شود آن وقت روشن می شود که تفاوت ره از کجا تا به کجاست!
سومالیا کشوری است که قسمت عمده سرزمینش را کویرداغ و شن های روان تشکیل می دهد و تنها یک درصد این سرزمین قابل کشاورزی است و همین یک درصد هم از کمبود اب رنج می برد، زیرا با تغییرات اکوسیستم جوی جهانی سومالیا یکی از کشورهای بسیار کم باران است، اما در افغانستان حد اقل 35 تا 40 درصد محدوده جغرافیایی کشور استعداد کشاورزی را دارد که متاسفانه در شرایط فعلی 25 درصد از این زمینها زیر کشت رفته است و 75 درصد ان همچنان بایر باقی می ماند و از این 25 درصد نیز چند درصد آن زیرکشت کوکنار می رود.
اما از نظر آبهای زیر زمینی و سطحی نیز افغانستان نسبت به کشورهای همسایه از منابع غنی اب برخورداراست، پاکستان، تاجیکستان و افغانستان از جمله کشورهای هستند که نسبت به بقیه کشورهای همسایه و اسیای میانه از منابع غنی آب برخوردار است اما تنها از 35 درصد آبهای موجود در کشور استفاده می شود و 65 درصد آبها در افغانستان هدر می رود. یکی از اقتصاد دانان کشور چند ماه پیش در کنفرانس آب که در کابل برگزار شده بود گفت: در صورتیکه از منابع آبی افغانستان در داخل کشور استفاده شود در محصولات زراعتی افزایش به عمل می اید طوری که ما قادر هستم تا 167 میلیون نفر را توسط مدیریت درست آب و زمین نان بدهیم.
ولی از آب استفاده کامل نمی شود، فقط از 35 فیصد آب فعلاً استفاده می شود و 65 درصد دیگر آن ضایع می گردد. سازمان ملل متحد نیز با انتشار یک گزارشی گفته است که افغانستان از مجموع آب دریای آمو فقط دو درصد آن را استفاده می کند و بیشتر آب های آن به کشور های همسایه سرازیر می شود.
در حالی که افغانستان تا این اندازه از منابع طبیعی آبی برخور دار است اما براساس آمارهای منتشر شده، بیش از نه میلیون تن از مردم متاثر از خشک سالی و فقر در کشورما زندگی می کنند. در یک حساب سرانگشتی دیگری که مجلس سنا از هدر رفتن آبهای طبیعی ارایه داده این است که با هدر رفتن بیشتر از 70 درصد آب به بیرون از مرز های افغانستان، کشورما بیشتر از 75 میلیارد دالر به دلیل ضایعات آب افغانستان، خساره مند می شود.
حال با توجه به این آمارها آیا واقعا افغانستان و مردم این سرزمین مستحق قحطی است؟ و باید از نظر فقر و عقب ماندگی و فقر منابع آبی و معدنی و کشاورزی در کنار سومالیا قرار بگیرد؟.
اساسا مشکل کار درکجاست و چرا در طول ده سال گذشته نه آبهای سرگردان کشور مهارگردید و نه سیستم کشاورزی در کشور توسعه پیدا کرد و نه مردم این سرزمین با روشهای مدرن کشاورزی آشنا گردید، متاسفانه بیش از سی سال است که هرساله کمک های سازمان ملل برای مردم سرازیر می گردد و هیچ تلاش بین المللی برای ایجاد تحول در توسعه کشاوزی کشور صورت نگرفته است.
در کشورهای غربی یک ضرب المثل معروف است که "بجای ماهی دادن، ماهی گیری یاد بدهید" کشورهای غربی و نیز دولت افغانستان اگر واقعا می خواستند که مردم افغانستان برای همیشه از قحطی نجات پیدا کنند، برای توسعه کشاورزی و مهار آبهای سرگردان افغانستان کاری می کرد و با مهار آبها و توسعه کشاورزی نه تنها افغانستان نیازبه واردات گندم و دیگر مواد غدایی دارند بلکه این مواد را به خارج از کشور صادر هم می کنند. اما انچه مشکل اساسی فراروی مردم افغانستان قرار دارد، عدم توسعه زیرساخت های کشاوزری ومهار آبهای سرگردان در کشوراست.
وافعا جای تعجب است که ولایت هایی در کشور دچار قحطی شده که بیشترین زمینهای مرغوب کشاورزی را دارا هستند. غیر از 4 ولایت یعنی بامیان و دایکندی و غور و بدخشان که کوهستانی است و زمین های کشاوزری کمتری دارد، ده ولایت دیگرکشور دارای بهترین زمین های مرغوب برای کشاورزی است، پس چرا این ولایت ها دچار قحطی شود و فاجعه انسانی در این ولایت ها رخ بدهد؟.
به راستی برای کشوری که این همه منابع غنی آبی و زمین های زراعی دارد، خجالت آور نیست که دچار قحطی شود و دست نیاز برای سیرکردن شکم شان به دیگر کشورها و ملت ها دراز کند؟.
به راستی ما چرا از 75 میلیارد دالری که افغانستان هرساله از هدر رفتن آبهای سرگردان از دست می دهد استفاده نکنیم که دست های خود را به سوی سازمان ملل دراز کنیم تا از سازمان ملل بخواهیم که 142 میلیون دالر برای مصارف سه ماهه غذایی به مردم افغانستان کمک کند؟. طبیعی است که اگر مبلغ 75 میلیارد دالر در سال برای ابادانی افغانستان به مصرف برسد، کشور ما حتی یک سنت هم به کمک های خارجی نیاز ندارد و با مدیریت درست، می تواند روی پای خود بایستد.
واقعاجای تاسف است، در حالی که جهان ازنبود و یا کمبود اب با چالش ها و بحرانهایی بی آبی دست و پنجه نرم می کنند و حتی آب اقیانوس ها را با هزینه بسیار بالا برای مصرف شیرین می کنند، اما مردم افغانستان که از منابع غنی آب برخور دار است، نمی توانند استفاده کنند، در حالی که خود تشنه است و تشنه لبان به دنبال آب می گردد، هفتاد درصد آبهای کشورش هدر می رود.
به هرحال جامعه جهانی و دولت افغانستان واقعا اگر می خواهند که مردم افغانستان از قحطی بدرآیند بهتر است بجای کمک گندم، آبهای سرگردان این سرزمین را با ایجاد بندهای آب مهارکنند و زمین کشاورزی را توسعه دهند، تا مردم افغانستان نیز بجایی هدیه گرفتن ماهی، ماهی گیری بیاموزند و خود به صید ماهی بپردازند و هرگز خطر قحطی را احساس نکنند.
منبع: روز نامه افغانستان